هنگامی که فعالان سنتی بازارهای سرمایه مانند شرکتهای تامین سرمایه با شرکتهای جوان فناوری مالی(فینتِک) همکاری مینمایند، فرصت قابل توجهی به وجود میآید؛ که البته در حال حاضر این ظرفیت بالقوه با آنچه که در واقع تحقق یافته است فاصله زیادی دارد. بر اساس تحلیلهای گزارش پیش رو (که بر اساس بانک داده Fintech Control Tower صورت گرفته است) کل اکوسیستم بازار سرمایه به علاوه بانکها باید در این راستا دست به اقداماتی بزنند تا بتوانند منافع قابل توجهی به دست آورند.
مشاهدات حاکی از آن است که تامین سرمایه برای فینتِکهای بازار سرمایه کمتر از حد انتظار میباشد؛ به طوری که از حدود ۹۶ میلیارد دلار تأمین مالی حوزه سرمایهگذاری مخاطرهآمیز که در قرن اخیر صورت گرفته است، تنها چیزی در حدود ۴ میلیارد دلار( یعنی حدوداً ۴%) به صورت خاص به فینتِکهای بازارهای سرمایه اختصاص یافته است. این مسئله تا حدی ناشی از ماهیت تخصصی این بخش- در مقایسه با بخشهای بانکداری خرد یا تجاری- است که نفوذ بدان را حتی برای استارتآپهای برجسته دشوار میسازد.
فینتِکها میتواند باعث بهبود ارتباطات با مشتری، کاهش هزینهها و تطبیق با دشواریهای ناشی از مقررات شوند. اما برای اوج گرفتن، آنها بایستی بر برخی محدودیتها غلبه کنند. این محدودیتها شامل پیچیدگیهای بستر فناوری اطلاعات بانکها و مدیران دارائی، نبود عرصهای برای مدیریت همزمان نوآوری و انطباق با قوانین بیشمار جدید و همچنین نیاز برای استانداردهایی است که بتوان از طریق آنها راهحلهای کارا ایجاد نمود.
پدیده فناوری مالی(فینتِک) نخستین بار بیش از ۴۰ سال قبل در بازارهای سرمایه شروع به تکامل نمود. تعریف ما از فینتِک در اینجا استفاده به اندازه از فناوریهای نوآورانه برای توانمندسازی نهادهای مالی یا افزایش میزان رقابتپذیری آنها با سایر نهادهای مالی میباشد. امروز به دلیل شتاب گرفتن الکترونیکی شدن تجارت از دهه ۱۹۹۰ و اعتماد کل صنعتِ «خدمات مالی» به دیجیتالی شدن، فینتِک رشدی نمایی را در حوزه بازارهای مالی تجربه کرده است.
برجستهترین فناوریهای مالی بازار سرمایه توسط اکوسیستم این بازارها، شامل بازیگرانی مانند شرکتهای تأمین سرمایه، متولیان بازار، بورسها، مراکز تسویه معاملات و ارائهدهندگان سرویس های اطلاعاتی متمرکز بر بازارهای سرمایه به شدت حمایت شده و مورد استفاده قرار گرفته است. این بازیگران به بهترین نحو در وضعیتی قرار گرفتهاند –و باقی خواهند ماند- تا بهترین فینتِکها را برای همکاریهای بالقوه انتخاب نمایند.
با این حال و به رغم رشد سریع، فناوریهای مالی در بازارهای سرمایه به نسبت سهم خوبی که در تأمین مالی سرمایهگذاری مخاطرهآمیز(VC) دارند، دارای جذابیت کمتری بودهاند. این کمبود تا حدی ناشی از ماهیت تخصصی و مقررات بازارهای سرمایه است که میتواند برای سرمایهگذاران بیرونی دستوپاگیر باشد. در واقع، هنگامی که فینتِکها به وسیله بانکهای موجود پشتیبانی میشوند، نسبت به زمانی که تنها به بنگاههای سرمایهگذاری مخاطرهآمیز تکیه مینمایند، منابع مالی بیشتری را جذب مینمایند و با سرعت بیشتری به بلوغ میرسند. متصدیانی سنتی که وجود دارند و به صورت فعالانه سرمایهگذاری مینمایند میتوانند باعث شکلدهی به مدلهای کسب و کار شوند و به فینتِکها کمک نمایند تا به عنوان تأمینکنندگان تعاملی-و نه برافکن- برای خدمات مالی تکامل یابند. علاوه بر این، منابع مالی که تاکنون توسط فینتِکها دریافت شده، عمدتاً بر ابتکار عمل مدیران اصلی حوزه اجرایی و مربوط به مرحله پیش از معامله بوده است. تأمین مالی برای فعالیتهای پس از معامله به مراتب کمتر بوده و شامل سرمایهگذاریهایی متمرکز در تعداد محدودی فینتِک بوده که بالاترین نسبت میانگین تأمین مالی برای هر شرکت را داشتهاند.
به عبارت ساده، فینتِکها بر روی خلق یک ارزش جدید یا بهبود موارد موجود تمرکز دارند. آنها کمک می نمایند تا ظرفیتهای جدیدی که باعث بهبود ارتباط با مشتری است خلق شوند، هزینهها از طریق سادهسازی و اتوماسیون کاهش یابند و تبعیت از مقررات آسان گردد. آنها همچنین امکان تقطیع زنجیره ارزش را ، به نحوی که امکان بیشتری برای قرارگیری در زنجیره تأمین را داشته باشند، فراهم میسازد.
در این گزارش، برای تحلیل دورنمای روبهتکامل فینتِکهای بازار سرمایه، از بانک داده Fintech Control Tower که شامل بیش از ۸۰۰۰ فینتِک میشود استفاده شده است.
دورنمای فینتِک
از زمان شکلگیری اینستینِنت (Instinent) به عنوان اولین شبکه ارتباطی الکترونیکی در سال ۱۹۶۹ و ایجاد نَزدَک(Nasdaq) به عنوان اولین بورس الکترونیک در سال ۱۹۷۱ سه موج فینتِک به وجود آمده است ( نمودار ۱ را مشاهده کنید). اولین موج بیشتر در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ رخ داد که با تشکیل حدود ۱۰۰ فینتِک همراه بود (عمدتاً در قالب توانمندسازهایی که بر روی دادههای بازار، توزیع اخبار، مدیریت ریسک و پردازش هسته اصلی متمرکز بودند). اکثر این بازیگران اکنون در قالب بنگاههایی در سمت خرید یا سمت فروش وجود دارند. الکترونیکی شدن بازار با پروتکل Financial Information eXchange در سال ۱۹۹۲ شتاب گرفت و در اواخر دهه ۱۹۹۰ تالارهای الکترونیکی، مانند Electronic Broking Services، به ابزار ابتدایی برای مبادلات ارزی بینبانکی تبدیل گردیدند.
موج دوم در بازه ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ با تنها حدود ۱۴۰ فینتِک رخ داد که بر تجارت الکترونیک متمرکز بودند. این بازیگران شامل تغییردهندگان فضای کسب و کار مانند پلتفرمهای اجرایی نظیر کارِنِکس(Currenex) بودند.
از سال ۲۰۰۸ موج پس از بحران به مدد حدود ۳۱۰ فینتِک تکامل یافت، که اغلب شامل توانمندسازهایی بود که طراحی گردیدند تا چالشهای پس از بحران نظیر درآمدهای رو به کاهش، هزینههای بالا و زیرساختهای پیچیده را بهبود دهند. امروزه بسیاری از این بنگاهها استارتآپهایی هستند که از فناوریهای بهروزی مانند یادگیری ماشینی(Machine learning)– که معمولاً به صورت خدمات ارائه میگردد- بهره میگیرند.
شایان ذکر است که آخرین موج دیجیتالیشدن توسط تغییرات دیجیتالی سریع بانکهای موجود شکل گرفت که مشخصه آن تغییر پاردایم در مورد فناوری است که ذیل تمواردی چون هاستینگ ابری و هوش مصنوعی تعریف میشود. با حرکت بازیگران بازار سرمایه به سمت مدلهای کسب و کار با سرمایهبری کمتر که نیازمند فناوریهای بهبودیافته است، مقرراتگذاری به عنوان پیشران کلیدی برای آخرین انفجار فینتِک تبدیل شده است.
فینتِکهای بازار سرمایه به نسبت سهم خوبشان در تأمین منابع، دارای جذابیت کمتری بودهاند. از حدود ۸۰۰۰ استارتآپ فینتِکی که به صورت جهانی رصد شده است، تنها ۵۶۹ مورد،در فضای بازار سرمایه فعال بودهاند. همچنین از حدود ۹۶ میلیارد دلار تأمین مالی حوزه سرمایهگذاری مخاطرهآمیز که در قرن اخیر صورت گرفته است، تنها چیزی در حدود ۴ میلیارد دلار( یعنی حدوداً ۴%) به صورت خاص به فینتِکهای بازارهای سرمایه اختصاص یافته است (نمودار ۲ را مشاهده کنید).
لذا آشکار است که پتانسیل، خیلی بیشتر از آن چیزی است که تاکنون تحقق یافته است. در حقیقت، درآمدهای ۳۳۰ میلیارد دلاری بازارهای سرمایه در سال ۲۰۱۵ (بدون توجه به بخش مدیریت دارائی)، ۹% از کل دریای ۶۷/۳ تریلیون دلاری خدمات مالی را در بر میگیرد. در نتیجه، نسبت تأمین مالی صورت گرفته از محل سهام نسبت به کل تأمین مالی چیزی در حدود ۱ به ۲ میباشد، که نشاندهنده این است که فینتِکها به نسبت سهمشان در بازار، دارای جذابیت کمتری بودهاند. با استفاده از تعریفی گستردهتر از اکوسیستم بازارهای سرمایه، که شامل مدیریت دارائی نیز میشود، این نسبت حتی به حدود ۱ به ۳ نیز میرسد.
اکثر فناوریهای برافکن فینتِک در صنعت بانکداری، در قسمت خرد و شرکتی میباشند؛ جایی که که فناوری راهی را برای شرکتها مهیا مینماید تا همزمان با تلاش برای کاهش هزینههلی جذب مشتری، به مشتریان زیاد و متنوع خدمات ارائه دهند. بنگاههایِ سرمایهگذاریِ مخاطرهآمیز متعددی به دنبال موقعیتهای اوبِر مانندی برای سرمایهگذاری میگردند. در نتیجه، یک عدم توازن بزرگ در مورد سرمایهگذاری مخاطرهآمیزی که به سوی به بانکداری خرد و شرکتی روانه میشود در مقایسه با میزان که به بنگاههای فعال در بازار سرمایه اختصاص مییابد، وجود دارد. تعداد انگشتشماری از استارتآپهای متمرکز بر بازار سرمایه وجود دارند که نه تنها نسبت به رقبایشان در حوزه بانکداری خرد و شرکتی تعداد دورهای افزایش سرمایه کمتری را تجربه مینمایند، بلکه حتی منابع مالی خیلی کمتری را در هر دور جذب مینمایند: حدود ۱۱ میلیون دلار در هر مورد در بازار سرمایه برای سال ۲۰۱۶، در مقایسه با حدود ۱۴ میلیون دلار در بانکداری خرد و شرکتی.
این گونه تفاوتها تا حدی قابل نسبت دادن به ریسک بالاتر شکست در صنعت بازار سرمایه است؛ چرا که این بازار بسیار تخصصی، تابع مقررات و همچنین تحت تأثیر تعداد محدودی بازیگر موجود است. این واقعیت بر انگیزه سرمایهگذاران مخاطرهآمیزی که در این صنعت تخصصی ندارند اثر منفی میگذارد. بر این اساس، بسیاری از بازیگران حوزه بازار سرمایه نقشی دوگانه را برمیگزینند، به گونهای که در کنار ایفای تعهدات برای مشتریان سنتی، به صورت استراتژیک در کسبوکارهای فناورانه پرخطر هم سرمایهگذاری مینمایند.
یک فرصت سرمایهگذاری جذاب. در واقعیت، به رغم تلقیهای مخالف، کل اکوسیستم بازار سرمایه طی سالیان اخیر رشد و پیشرفت نموده است، که این امر منجر به خلق درآمدهای قابل توجه شده و انتظار میرود طی پنج سال آینده به طرز قابل توجهی افزایش یابد. با توجه به اندازه و رشد متصور برای این صنعت و دورنمای با پتانسیل بالای آن، فضای فینتِکِ بازار سرمایه، بازاری جذاب هم برای سرمایهگذاران و هم کارآفرینان است.
علاوه بر این، همان گونه که دیدیم، شواهد نشان میدهد فینتِکهایی که توسط بانکها یا بازیگران استراتژیک، مانند بورسها، حمایت میشوند، تمایل دارند تا زودتر به بلوغ برسند و نسبت به مواردی که تحت این حمایت قرار نگرفتهاند، موفقتر باشند (نمودار ۳ را مشاهده کنید).
آنها همچنین موفق به جذب منابع مالی بیشتری میشوند، چرا که سرمایهگذاران مخاطرهآمیز تمایل دارند از بازیگران استراتژیک در تخصیص سرمایهگذاریهایشان پیروی نمایند. وجود این گونه سرمایهگذاران در فینتِکها نشاندهنده این امر است که آنها شرکتهایی باکیفیت، با مدلهای کسب و کار قابل اعتنا و چشماندازهای خوب میباشند. به طور متوسط، فینتِکهای مورد حمایت به صنعت طی ۶ سال به مرحله خروج میرسند، این در حالی است که فینتِکهای مورد حمایت سرمایهگذاران مخاطرهآمیز طی ۷ سال به این مرحله میرسند. علاوه بر این، منابع مالی لازم برای فینتِکهای مورد حمایت صنعت در نیمه اول سال ۲۰۱۶ به طور متوسط چیزی در حدود ۲۴ میلیون دلار بوده است، در حالی که این عدد برای فینتِکهای مورد حمایت سرمایهگذاران مخاطرهآمیز کمتر از ۱۱ میلیون دلار میباشد.
در عین حال، شرکتهای تأمین سرمایه با مشکلات مالی بیشتری نسبت به سایر بازیگران اکوسیستم بازارِ سرمایه مواجهند. در حقیقت، ارائهدهندگان خدمات اطلاعاتی با قدرت در حال رشدند و P/Eهایی در حدود ۳۰ را میطلبند ( در مقایسه با متوسط حدوداً ۱۰ برای شرکتهای تأمین سرمایه). بانکها هم در توزیع مجدد نقدینگی به سهامدارانشان به دلیل تأمین سرمایه مجدد و بازپرداخت بدهیها دارای محدودیتند. فینتِکها میتواند به شرکتهای تأمین سرمایه در طول زنجیره ارزش از طریق پولی کردن دارائیهای موجود، مانند داده و الگوریتمها، همزمان با کاهش هزینههای صنعت کمک نمایند. وظایف به اصطلاح “مشتریات را بشناس “(KYC)، دادههای بازار، دادههای به دست آمده از مشتری و همچین نظارت بر مبادلات، در حال حاضر چیزی در حدود ۴/۴ میلیارد دلار از هزینههای عملیاتی و IT را شکل میدهند. زمانی که کارائی- به عنوان مثال در اتوماسیون فرآیند معامله- هدف اولیه محسوب گردد، این فرصت بزرگتر از این نیز خواهد بود.
راه حلهایی مبتنی بر فناوری بلاکچِین(زنجیره قالب)
هدف اصلی فناوری بلاکچِین در بازارهای مالی، اتوماسیون کامل پردازشهای تجاری انواع مختلف داراییهاست. بیشترین تأثیر مورد انتظار روی محصولاتی از این دست میباشد: وامهای سندیکائی(جمعی) ، مبادلات خارجی برای ارزهایی که تحت پوشش تسویه مستمر نمیباشند و ابزار مشتقه حوزه فرابورس که فرآیندهای واحد پشتیبانی آنها به طور عمده به شکل دستی باقی مانده است.
راه حلهای مبتنی بر بلاکچین در حال حاضر با دو رویکرد بصورت زیر تعمیم یافته است: همکاریهای صنعتی که شامل چند بازیگر میباشد، مانند پروژه Hyperledger و تلاشهایی که تنها توسط یک بازیگر هدایت میشود (مانندSETL, NASDAQ OMX Group with Chain, UBS with Clearmatics Technologies, and the Depository Trust & Clearing Corporation).
با این حال، با وجود نمونههای اولیه، هنوز هم کشش درون صنعت حداقل میباشد؛ دلیل آن، عدم بلوغ نسبی فناوری و همچنین این حقیقت است که برای موسسات مالی، راه حلهای مبتنی بر استقرار بلاکچین خصوصی تنها به عنوان جایگزینهای قابل قبول برای زنجیرههای عمومی بیتکوین مانندشناخته میشوند.
در بین تمام خوشههای فناوری، فینتِکهای مبتنی بر بلاکچِین در طی سه سال گذشته دارای بالاترین نرخ رشد مرکب سالانه بودهاند. اما تأمین مالی اظهار شده برای این چنین پروژههایی، همچنان به شکل قابل ملاحظهای کمتر از سایر حوزههای نوآوری مانند تجزیه و تحلیل داده است. تسویه میلیاردها معامله روزانه صنایع میان طرفین معامله در سراسر جهان اگرچه از نظر تئوریک توسط بلاک چین امکانپذیر میباشد، اما بیانگر یکی از دشوارترین موارد استفاده برای یک فناوری نابالغ میباشد. به احتمال زیاد در ابتدا اتوماسیون فرآیندهای سادهتر، مانند ثبت اطلاعات مشتری در دفاتر غیر متمرکز برای KYC و با اهداف ضد پولشویی، مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
مرحله مرکزی اجرا و پیش معامله. سرمایهگذاران همواره فینتِکهایی که تمرکز آنها بر روی توانمند کردن فعالیتهای مربوط به مراحل اجرا و پیش معامله میباشند را انتخاب کردهاند (با بودجهای به ترتیب در حدود ۲/۲ میلیارد دلار و ۱/۱ میلیارد دلار)، که ضریب آن نسبت به فعالیتهای پس از معامله ۶ به ۱ میباشد(شکل ۴ را ببینید).
تمرکز روی دادهها و تحقیقات
تجزیه و تحلیل تخصصی داده یکی از بزرگترین مسائل مربوط به بازار سرمایه در فینتِکها است. حدود ۱۵۰ شرکت در این فضا فعال هستند که۶۷۰ میلیون دلار تامین مالی جذب نمودهاند. ۹۵۰ شرکت دیگر با ۱۱ میلیارد دلار بودجه، راهحلهایی را به بازیگران بازار سرمایه ارائه میکنند، به نحوی که خدمات مالی بازار را گسترش دهند. با توجه به این نکته که پردازش کارآمد و تبادل اطلاعات، زیربنای صنعت بازار سرمایه میباشد، چنین توسعهای در شرکتهای فناوری شگفتآور نیست.
علاوه بر این، انبوه اطلاعات در دسترس بدان معنی است که فرصت بهرهبرداری از آن، ضروری و مهم میباشد. کارگزاران در واقع جمعآوری کننده اصلی دادهها میباشند که این امر ناشی از قدرت بازارسازی آنها در جریان سفارشات میباشد. اما اطلاعات ضعیف نظارتی و تعدد منابع به شکل قابل ملاحظهای منجر به بهرهوری کم و ارزشگذاری پایین این داراییها میشود.
امروزه، صنعت خدمات مالی، مدیریت داده را بهعنوان یک کار اولیه تلقی میکند. زمانی که نقش مدیر ارشد داده تعریف گردید، به سمت کسب درآمد از دادهها پیش میرود. این افزایش در اهمیت، به طور نسبی توسط فشار مقرراتگذاری برای شفافیت و استانداردسازی در بازار و همچنین پیشرفتهای فناورانه اخیر در جمعآوری و تجزیه و تحلیل دادههای ساختارمند و بدون ساختار، فراهم شده است.
با وجود این پیشرفت، همچنان مسائل مدیریت داده غیرقابل حل میباشند. راهحلهای داده بزرگ با بهبود اندک در ساختار اصلی دادهها گاهی برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت استفاده میشوند. به منظور جلوگیری از انباشت بار مسئولیتی از جنس فناوری بر سازمان، بهکارگیری این راهحلها باید با تلاش برای بهبود استانداردهای مدیریت داده همراه باشد.
بهبود روابط با مشتری. فینتِکها میتوانند مشتریان سودآور را اولویتبندی کرده و استراتژیهای قیمتگذاری و فروش را بهینه کنند. به عنوان مثال، تجزیه و تحلیل هزینه معامله میتواند در بررسی یزان سودآوری مشتریان به شرکتهای تامین سرمأیه کمک کند. چنین طرحهایی میتواند از بانکها در برابر افزایش رقابت محافظت کند. بهعلاوه، بانکها میتوانند برای مشتریانی که جریان سودآوری بالاتری دارند، دسترسی بیشتر منابع را فراهم کنند.
دومین دسته از فینتِکها تمرکزشان بر توانمند کردن بانکها به منظور بهبود تجربه مشتریان میباشد. درحقیقت، تا همین اواخر، اغلب کاربردهای واحد فروش، درون سازمانی و تنها برای پلتفورمهای خاصی در دسترس بوده است و در سطح تجربه کاربر محدود میگردید. امروزه این وضعیت، با اقتباس از رشته فناوریهای HTML5، در حال تغییر به سمت مدلهای منعطفتر تجربه کاربر میباشد.
علاوه بر این، پیشنهادات فینتِک جدید مانند عرضه چندجانبه پلتفورمهای ساختاریافته محصولات، به بانکها این اجازه را میدهند تا محصولات را با ترجیحات ریسک سرمایهگذاران هماهنگ کنند. بنابراین، حرکت از حاکمیت بر محصول به سمت یک رویکرد مشتریمحورتر از جمله راهحلهایی است که از فروش نامناسب جلوگیری میکند.
واقعیت آن است در زمانی که انتظارات مشتری به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافته است، بسیاری از شرکتهای تأمین سرمایه هنگامی که به سمت جلب رضایت مشتری پیش میروند، از سایر سازمانها در صنایع دیگر عقبتر میباشند. بنابراین بانکها یک فرصت بزرگ برای استفاده حداکثری از راهحلهای مبتنی بر مدلسازی پیشبینی دارند. این راه حلها بازار مالی را با اطلاعات معامله مشتریان ترکیب میکنند تا به درک و پیشبینی نیازهای مشتری برسند. همچنین همکاری با فینتِکها میتواند زمان ورود به بازار را برای محصولات و خدمات انحصاری کاهش دهد و به علاوه موجب افزایش درآمد شود. به عنوان مثال، میتوان به همکاری Goldman Sachs و Motif Capital، برای نشر محصولات ساختارمند که بیانگر ترجیحات خاص مشتریان است، اشاره نمود.
کاهش هزینههای غیرضروری. اکثر توانمندسازان فینتِک در اکوسیستم بازار سرمایه دارای یک جزء کم هزینهتر در بیانیه ارزش خود هستند و بنابراین میتوانند سرمایهگذاری بانکها را به یک مسیر جایگزین به منظور دستیابی به بهرهوری بیشتر فراهم کنند (مانند دیجیتالسازی صوتی معامله از طریق تشخیص گفتار در یک پیشخوان معاملاتی مدرن). با حرکت به سمت خدمات مبتنی بر اینترنت و رایانش ابری، شرکتهای تأمین سرمایه میتوانند قدرت محاسباتی و سخت افزاری خود را به گونهای افزایش دهند که بتواند به شکلی کارآمد، نوسانات تقاضا را مدیریت نماید.
ضمناً، از اتوماسیون فرآیند انتظار میرود که حرکت از میان هر دو فعالیت واحد فروش و پشتیبانی را حفظ کند، چرا که ماشینها در حال جایگزینی نیروهای کار انسانی هستند. برخی از امیدبخشترین حوزهها پردازش هوشمند هستند، که میتوان آنها را در کارکردهای گوناگون از رباتیکها و سیستمهای یادگیری ماشین و کاربرد فناوری شبکه توزیع برای تسویه، تایید و اصلاح، یافت نمود. از دیگر حوزههای بالقوه برای کاهش کارایی هزینه میتوان به سیستمهای ارتباط و مدیریت سفارش اشاره نمود.
در بسیاری از موارد فوق، پتانسیل برای کاهش هزینه عملکرد میتواند قابل توجه باشد (بیش از ۵۰%). با این حال، تحول باید از پایه به همراه لایههای زیربنایی شروع شود تا از مشکلات اساسی معماری اطلاعات جلوگیری شود.
علاوه بر این، برای اینکه این فینتِکها به عنوان یک جایگزین مناسب شناخته شوند، میبایست استانداردهای بالایی از خدمات و قابل اطمینان بودن را ارائه کنند. مطمئناً، امروزه یک چالش عمده در اتخاذ راه حل نوآورانه اعتمادسازی میباشد. پتانسیلهای متصور برای اعتبارسنجی به سرعت میتواند اعتبار فینتِک را افزایش دهد.
به طور کلی، براساس پژوهش شرکت Expand Research، تا ۷۵% از هزینههای سمت فروش فناوری ارتباطات، قابل تفکیک نیستند. بخش بزرگی میتواند در ۱۵ سال آینده تبدیل به فینتِکها گردند و ۲۵% باقیمانده بطور داخلی، ساخته و پرداخته و مدیریت میشود.
بهینهسازی تطابق با مقررات و پیروی از آنها. مقررات همواره از زمان بحران مالی سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ فشار بسیار زیادی را بر شرکتهای تأمین سرمایه وارد کرده است. در گزارشات عملکرد فناوریِ شرکتهای تأمین سرمایه، سالانه به تنهایی حدود ۳ میلیارد دلار برای نظارت و مقرراتگذاری فناوری اطلاعات هزینه میشود. این میزان تنها شامل گزارشات رسمی پروژههای نظارتی میباشد. شرکتهای فناوری مقرراتگذاری (Regtech) ، که تاکنون حدود ۲۰۰ میلیون دلار تأمین مالی شدهاند، به بانکها در حل پیچیدگیهای مقرراتگذاری کمک مینمایند.
در حال حاضر، بیش از ۴۰۰ منبع نظارتی اطلاعاتی با تعداد زیادی وظایف نظارتی موجود است،(مانند KYC و نظارت تجاری) که که بسیاری از کارهای آنها به صورت دستی است. مجموعه شرکتهای فناوری مقرراتی با پیادهسازی فناوریهایی همچون پردازش زبان طبیعی و یادگیری ماشینی، نوید خودکار شدن این فرآیندها همزمان با کاهش دوبارهکاریهای ناشی از الزامات مقرراتگذاری مشترک حوزهها را میدهد. علاوه بر این، فناوریهای رفتاری مانند Behavox، میتوانند با تحلیل اقدامات کارکنان و فراهم آوری هشدارهای خطر برای متخلفین احتمالی بطور فعالانه به کمک بانکها و برخورد با هر مسئله رفتاری که میتواند باعث دردسر و خطر شود، بشتابند.
به هر حال، استفاده موثر از هر ابزار فناوری مقرراتی یک سطح معینی از استانداردهای داده را به دنبال دارد هماهنگسازی مقرراتگذاری و همگرایی، نیازمند یک هماهنگی بینالمللی بین بخش خصوصی و بخش دولتی میباشد. هدف مقرراتگذاری برای توسعه یک سیستم مالی قوی درحال توسعه، میبایست شامل توسعه و اتخاذ استانداردهای داده (مانند زبان مشترک هستیشناسی کسب و کار صنعت مالی) و یافتن راههایی برای توسعه اکوسیستم فناوری مقرراتگذاری باشد.
۴ فاکتور اساسی در به دست آوردن بهترین نتیجه از فینتِک ها
ارزشی که از طریق فینتِک های بازارهای سرمایه به دست میآید اغلب تحت الشعاع موانع خاص صنعت قرار میگیرد که این موانع باید شناسایی و رفع گردد. این گونه موانع در حیطه هایی همچون سادهسازی ساختار IT، توسعه استانداردهای صنعت، بهبود همکاری و تشریک مساعی بین بازیگران صنعت و کاهش ریسک همکاری با تأمینکنندگان وجود دارد.
ساده سازی معماری IT. در طول سالیان، بسیاری از بانکها زیر ساخت IT را بدون یکپارچهسازی به ساختار خود افزودهاند که نتیجه آن پیچیدگی بیش از حد بوده است. این پیچیدگی به نوبهی خود، بانک ها را ملزم ساخته است تا برای ایجاد سطح مشترک بین کاربری های بخش بندی شده خود، میان افزار را پیاده سازی نمایند. در ضمن، سر و کار داشتن با تعداد زیادی از تأمینکنندگان، فشار قابل توجهی بر منابع داخلی داشته است. در نهایت اینکه، شرکتهای تأمینسرمایه مجبورند از ایجاد لایههای کاربری اضافی جلوگیری کنند و برای هر چه چابکتر شدن تلاش کنند تا با فینتِکها ادغام شوند و معماری IT را که نمودِ میراث سیستم های کامپیوتری قدیمی است دچار تغییر و تحول نمایند. در روش چابک، حداقل وضعیتهای پایدار و موقعیت تعاملی جهت ارتباط با زیرساختهای قبلی به وجود میآید و امکان انتقال تدریجی به پلتفرم جدید به وجود میآید. سیستم چابک شامل ایجاد نمونه اولیه سریع برای شناسایی موارد کاربردی و توسعه راهکارهایی است که به شرکت کمک میکند تا مدل کاربری IT خود را هر چه سریعتر تعدیل نماید.
توسعه استانداردهای صنعت. اگرچه بازیگران بازارهای سرمایه میتوانند نقش مهمی در توسعه دارایی مشترک ایفا نمایند اما قانونگذاران به مثابه کاتالیستهایی برای نوآوریهای فناورانه عمل میکنند که این کار از طریق بهبود راهکارهای استانداردشده انجام میشود. به عنوان مثال، European Securities وMarkets Authority تصمیم گرفتند تا از شمارههای شناسایی سهام قرضه بینالمللی(International Securities Identification Numbers) به عنوان شاخصی برای معرفی ابزارهای مشتقه خود تحت عنوان MiFID II استفاده کنند تا پیادهسازی این سیستم را تسریع بخشند. اما صنعت همچنان با رویکرد استاندارد واحد برای تشریح تمامی جوانب دنیای بازارهای سرمایه دست به گریبان است.
بهبود همکاری بین بازیگران صنعت. چارچوبهای حاکم بر فینتِکهای متعلق به صنعت میتواند همکاری بهتری بین بازیگران صنعت به وجود آورد، نرخ پذیرش را افزایش دهد و حسن نیت از طرف متصدیان سنتی را بهبود بخشند، چرا که در اطمینان بخشیدن به موفقیت شرکای فینتِک خود سهم دارند. در ضمن، ابتکاراتی مانند Project Neptune که توسط گروهی از بانکها و سرمایه گذاران جهت تسهیل تبادل برخی اطلاعات مالی صورت گرفته، نشاندهنده مزیتهایی است که هر دو طرف فروشنده و خریدار را شامل میشود.
در واقع خلا فعلی حاکم بر قابلیت همکاری بین بخشهای مختلف و نوآوری آزادنه بین فینتِک و بازیگران بازارهای سرمایه باعث میشود تا کسب وکارهای جدید دچار اخلال شوند. اتخاذ اصول نوآوری باز میتواند همآفرینی بین شرکتها را از طریق ترکیب دارایی بنگاههای اقتصادی به طرق جدیدی به جریان بیاندازد. بعضی از این داراییها را میتوان از طریق شرکتهای اختصاصی به پول تبدیل گردد. به عنوان مثال، رابط کاربردی برنامهنویسی (API) به یکی از مشخصههای بارز و برجسته اقتصاد دیجیتال تبدیل شده و قابلیت محوری رهبران فناوری مانند Uber، Twitter، Facebook و Google به حساب میآید. در ضمن اشخاص ثالث میتوانند کاربریهایی را که منجر به افزایش دارایی بنگاههای اقتصادی آنها میشوند از طریق API ها (و سپس از طریق شرکتهای متصلکننده، توسعه دهندگان و کاربران نهایی) افزایش دهند به عنوان نمونه گروه CME با DWolla شریک شده است تا پرداختهای بلادرنگ وجوه تضامین از طرف مشتریان CME را انجام دهد.
کاهش ریسک های کار با تأمینکنندگان. ظهور شرکتهای استارتاپ که تأمینکننده راهکارهای IT برای بازار باعث ایجاد احساس افزایش ریسک همکاری با تأمینکنندگان شده است. کاهش این ریسک ها برای پیشبرد نوآوری در صنعت الزامی است. همزمان، در سایه محدودیتها و موانع مقرراتی بازار سرمایه تمایل برای پذیرش ریسک عملیاتی نیز کم شده است.
در مورد فینتِکها، بسیاری از آنها هنوز هم مجبورند به سطحی از بلوغ و پختگی برسند تا بتوانند عملکردی با ثبات از خود به نمایش بگذارند. آگاهی از نحوه ارائه راهکارهایی که کاهشدهنده هزینههای یکپارچهسازی بوده و از طرفی شرکتها را قادر سازد تا در کنار دیگر تأمینکنندگانی صنعت به شیوهای یکپارچه عمل کنند امری حیاتی است. مشتریان فینتِک به آنالیز و کاهش ریسکهای قراردادی یا ریسکهای عملیاتی از جمله قابلیت اطمینان و اعتماد نیاز دارند. برای کمکرسانی در این زمینهها بعضی از ارائهدهندگان فینتِک به وجود آمدند که کار آنها به اصطلاح ارائه خدمات شناسایی شخص ثالث است که باعث میشود کار پر زحمت تلاش برای یافتن تأمینکننده قابل اطمینان سادهتر شود.
انتخاب رویکردی برای ارتباطگیری با فینتِک
بانکهای موجود نیازمند پیدا کردن ترکیب بهینه تعامل با جامعه فینتِک و انتخاب فعالانه شرکتهای اختصاصی جهت تملک، سرمایهگذاری یا شراکت میباشند. در گزارش اخیر BCG، چهار مدل بالقوه نوآوری تشریح شده است(رجوع شود به بازارهای سرمایه جهانی، ۲۰۱۵: سازگاری با پیشرفت های دیجیتال، گزارش BCG، می ۲۰۱۵).
این مدل ها به شرح زیر است:
• رشددهی و شتابدهی کسب و کار میتواند حمایت و همکاری لازم را با شرکتهای استارتاپ در مراحله اولیه شکل گیری آنها فراهم نماید.
• مشارکت جسورانه به بانک ها این امکان را میدهد تا در تأمین سرمایه مشارکت نمایند و از مزیت فرصتهای رشد جدید بهرهمند شده و بتوانند این فرصتها را ارزیابی کنند.
• شراکت استراتژیک به بانکها اجازه میدهد تا وارد سرمایهگذاریهای مشترکی شوند که درآمدهای نهایی آنها را به جریان انداخته و پتانسیلهای توسعه بازار را برایشان افزایش دهد.
• ادغام و تملک زمانی که بانکهای سرمایهگذار خواهان شرکتهای توسعه یافته هستند به عنوان راهکاری برای ورود سریع به بازار عمل میکند.
• R&D داخلی دارای زمان توسعه نسبتاً طولانی و قابل توجهی است و هزینه کلی مالکیت آن نیز در مجموع بیشتر است اما به بانک ها این امکان را میدهد تا کنترل کامل امور را در دست خود داشته باشند.
تحلیل ما در مورد ارتباطگیری فینتِک نشاندهنده آن است که تمایل و رجحان فعالان سنتی صنعت مالی و بانکداری برای ترکیبی که انتخاب میکنند بر اساس ماهیت برنامههای رشد استراتژیک آنها(سازمانی در مقابل غیر سازمانی)، میزان شدت نوآوری و بلوغ و پختگی دیجیتالی آنها متغیر میباشد (نمودار ۵ را مشاهده کنید).
فینتِکهای بازارهای سرمایه(بیش از آنکه سراغ شتابدهندگان و یا مراکز رشد بروند) از طریق ادغام و تملک یا تأمین مالی از جنس سرمایهگذاری مخاطرهآمیز به کارگیری میشوند. این امر بیشتر مرهون پیچیدگی و ارزش بالای دارایی فکری(IP) آنهاست که باعث میشود گزینههای جذابی جهت تملک به شمار بیایند. شرایط چالش برانگیز بازار از جمله محدودیتهای هزینه و مقررات نیز ابزاری است که بسیاری از بازیگران بازارهای سرمایه در نتیجه آن به رشد غیر سازمانی تمایل بیشتری نشان میدهند و از مزیت فرصتهای ادغام و کانالهای نوآوری بیرونی بیش از توسعه درونی بهره ببرند. تأمینکنندگان خدمات اطلاعات بیشترین استراتژیهای غیرسازمانی تهاجمی را غالباً با استفاده از ادغام و تملک اتخاذ میکنند تا به دارایی فینتِک دست یابند. این نوع تأمینکنندگان برای توسعه قدرت خدمات رسانی خود از شراکتهای استراتژیک نیز استفاده میکنند. بورسها و کارگزاران تالار بورس دومین فعالان حوزه ادغام و تملک هستند (به دلیل اینکه درگیر فعالیتهای بازرگانی با چندین منبع سرمایهای مختلف و یا کسب و کارهای غیر تراکنشی هستند). این بازیگران وارد بخش نرم افزاری شدهاند که به دلیل رشد بالاتری که از آنها انتظار میرود از P/E بالاتری نیز برخوردارند. چشم انداز دستیابی به درآمد بالاتر باعث شده این بازیگران بتوانند در زمینه R&D داخلی با ارائه محصولات و خدمات جدید فعالتر باشند.
بعضی از بانکها رویکرد متعادلتری از خود نشان دادهاند که شامل استفاده از برنامههای شتاب دهی و رشددهی میباشد. اینگونه برنامهها به بانکها فرصت استفاده از کسب و کارهای نوید بخش، امکان برونسپاری فعالیت های R&D با کاهش هزینه و توانایی کشف و شناسایی استعدادهای فنی را فراهم نموده است. لابراتوراهای نوآوری داخلی نیز در کنار این موارد میتواند به جذب تخصص IT کمک کند. در ضمن، شرکتهای تأمین سرمایه حق امتیاز انحصاری برای حمایت و نقدی سازی IP هایی را که به صورت داخلی برای آنها تشکیل شده، ثبت میکنند. به عنوان مثال، گولدمن ساکس امتیازاتی را برای خود ثبت کرده است که شامل ارز واریزی مجازی موسوم به SETLcoin میباشد و همچنین امتیاز مبادله قراردادهای آتی جهت تأمین درآمدهای برگشتی از شخص ثالث را نیز داراست. مقرراتگذاران و بانکهای مرکزی شتابدهندههای خود را با پتانسیل کمک به شرکتهای فینتِک جهت دستیابی به مجوز آغاز نموده اند.
نیاز مبرم به اقدام و عمل
گرچه اکوسیستم کلی بازارهای سرمایه در سالهای اخیر موفق بوده اما این صنعت با چند مسئله مواجه است: طوفان سهمگین افت سرمایه چندین ساله در بخش فروش، خروج دسته جمعی نخبگان فنی(تا حدودی به سمت فینتِک ها) که بانکها را برآن داشته تا برای تأمین نیاز خود در پی منابع برون سازمانی باشند، عرضه روز افزون فینتِکها به واسطه نیاز فزاینده به جایگزینی میراث معماری IT در کل صنعت و توانمندی و وفور فناوریهای در حال بلوغ ( مانند رایانش ابری، یادگیری ماشینی و دادههای بزرگ) که آماده اعمال در صنعت بازارهای سرمایه هستند. بانکها هماکنون باید برای محافظت از منافع خود و همچنین توسعه اکوسیستم بازارهای سرمایه در حالت کلی وارد اقدام عملی شوند. این اقدامات شامل موارد زیر است:
• تمرکز بر استانداردسازی
• گشایش چارچوب های بانکی برای کاهش هزینه های یکپارچه سازی
• بهبود قابلیتهای استراتژیک سرمایهگذاریهای اصلی و بزرگ برای غلبه بر فقدان تأمین مالی از محل سرمایهگذاریهای مخاطرهآمیز
همچنین بانکها نیازمند مدیریت بستههای فناوری خود هستند، چرا که سرمایهگذاران ارزش پورتفوی آنها را میسنجند. به عنوان مثال، شرکتهای تأمین سرمایه میتوانند مشارکتکنندگان بالقوه را از طریق نفوذ در دارایی های IT فعلیشان شناسایی کنند؛ تقریباً مشابه همان روشی که گولدمن ساکس با تشکیل سرمایهگذاری مشترک با Sinchonoross انجام داده است تا دارائیهای فکری خود را در فناوریهای ارتباطاتی موبایل به پول تبدیل نماید.
در مجموع، چشمانداز رقابتی در حال تغییر، به ضرورت اقدام فعالانه بازیگران بازارهای سرمایه جهت پذیرش فینتِک دامن زده است. بازیگران غیر بانکی در حال حاضر به قلعههای سنتی بانکداری سرمایهای مانند مقرراتسالاری در بازار نفوذ کردهاند. شکاف توانمندی سابق بین بانکها و نهادهای غیر بانکی کاهش یافته است و سرمایهگذاران نیز در برابر عملکرد طولانی مدت پایینتر از حد مطلوب و مورد انتظار، صبر خود را از دست دادهاند. دست روی دست گذاشتن و منفعلانه منتظر ماندن، رویکرد معقولی نیست. بانکهایی که تاکنون در فعالیتهای نوآورانه وارد نشدهاند، ارزش خود را به صورت چشمگیری از دست خواهند داد.
در نهایت فینتِک ها پارادایم های جدیدی معرفی می کنند که بازیگران بازارهای سرمایه میتوانند به نفع خود از آنها بهره برداری کنند. تکثر نوآوری بدین معناست که چشمانداز پیش رو پیچیده است و هدایت و پیشروی در چنین محیطی دشوار میباشد. شرکتهای تأمین سرمایه با ایجاد لابراتوارهایی با هدف تمرکز بر مراحل اولیه فناوریهای نوینی که محوریت فعالیتهای اصلی هستند و از طریق پیشبرد سیستماتیک موارد مشابهی که با پورتفوهای فعلی آنها هم افزایی دارند ، میتوانند موقعیت کسب و کار خود را در آینده روشن دیجیتال تثبیت نمایند.
مناسب بود