ناظراقتصاد: کاهش یا افزایش نرخ اشتغال باعث ایجاد کارآفرینی اجباری و یا فرصتمحور در سطح شهرها میشود به عبارتی به هر اندازه سطح اشتغال در یک جامعه کاهش بیابد مردم به کارآفرینی اجباری روی میآورند و بالعکس. در این زمینه تحقیقات مختلفی انجام شده است که موید این مطالب میباشند، اکس و همکاران به تعریف این دو پدیده در حوزه کارآفرینی پراخته و در تعریف کارآفرینی فرصتمحور چنین می نویسند: “راه اندازی کسب و کار برای بهره برداری از یک فرصت درک شده در یک کسب و کار”، را کارآفرینی فرصتمحور می نامند و در تعریف کارآفرینی اجباری نیز بیان میکنند که “راهاندازی کسبوکار به دلیل اینکه شما به داخل آن هل داده میشوید کارآفرینی اجباری تلقی میشود(Acs, Bosma, & Sternberg, 2008). همانطور که گفتیم، وقوع یک کاهش در رشد اشتغال منطقهای، درگیری در انگیزش اجباری برای کارآفرین شدن را در مناطق شهری افزایش میدهد.
اثرات مثبت نسبتا روشنی از رشد اقتصاد منطقهای برای ایجاد انگیزش فرصتمحور در کارآفرینی پیدا شده اند که در مناطق شهری شناختهشده بالاتر میباشد (Bosma & Sternberg, 2014). البته به زعم آتیو(۲۰۰۷) فرصتهای مراحل اولیه فعالیت کارآفرینانه توانایی ترکیب هر نوع فعالیتهای کارآفرینی شامل خوداشتغالی را دارد، که این نرخ میتواند شامل کارآفرینی رشد کم یا صفر شود. براساس دادههای دیدبان جهانی کارآفرینی(GEM) نزدیک به ۵۰ درصد تمامی استارت آپها تلاش میکنند این انتظار را نداشته باشند که در طول ۵ سال اخیر بتوانند شغل جدیدی را ایجاد کنند.
شکل ۱: مراحل رشد فعالیت های کارآفرینانه (Amoros & Bosma, 2014)
محققان به این مهم تاکید می کنند که تفاوت بین کارآفرینی اجباری و فرصت محور در نوع انگیزش نهفته در آنها می باشد، به عبارتی هنگامی که که کارآفرینی، از نوع فرصت محور می باشد، بیشتر جنبه انگیزشی به خود می گیرد، و این انگیزه ها بیشتر به افراد و مناطق وابستهاند، و به زعم آموروس و بوسما؛ کارآفرینی اجباری یا کارآفرینان اجباری(necessity) به افرادی اشاره دارد که به سمت شروع یک کسب و کار هل داده می شوند زیرا برای این افراد فرصت دیگری برای کار و فعالیت مطرح نمیشود و وجود ندارد در حالیکه آنان نیازمند یک منبع درآمدی هستند (Amoros & Bosma, 2014).
بوسما و استرنبرگ(۲۰۱۴) نیز در ادامه تحقیقات خود به این مهم تاکید میکنند که علاوه بر عوامل متعدد موجود می توان از بیکاری به عنوان یک علت ممکن برای هل دادن مردم به سوی کارآفرینی نام برد و در اصل، کارآفرینی اجباری با مشخصههای یکسانی از محیط منطقهای تحت تاثیر قرار میگیرد که کارآفرینی فرصتمحور و اقتصاد شهری و محلی نیز در اینجا به ایفای نقش می پردازند (Bosma & Sternberg, 2014). آنها در سال های قبل نیز به بررسی این پدیده پرداخته بودند و در آن نیز به این مهم رسیده بودند که کارآفرینی اجباری و فرصت محور در کشورهای در حال توسعه نسبت به کشورهای توسعه یافته بیشتر مطرح میشود و بسیاری از افراد در نمونههای تحقیقاتی احتمالا دچار نوعی اغراق در بیان اینکه آنها بیشتر از اینکه درگیر فعالیتهای کارآفرینی باشند در تعقیب یک فرصت هستند، شدهاند زیرا در حقیقت آنها گزینه و انتخاب دیگری برای کار کردن و فعالیت نداشتهاند. همچنین فرصت های کاری و به تبع آن هزینه های فرصت کارآفرینی، در کشورهای توسعه یافته بیشتر هستند که این به نوبه خود میزان کارآفرینی فرصت محور را کاهش می دهد
آنها در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدهاند که رابطه بین کارآفرینی اجباری و توسعه اقتصادی در کشورهای با درآمد پایین بیشتر منفی به نظر می رسد در حالیکه رابطه بین کارآفرینی فرصت محور و توسعه اقتصادی در کشورهای با درآمد بالا مثبت می باشد.
بوسما و همکاران نیز به ارائه مدلی در این راستا می پردازند که طبق آن یک فرد کارآفرین دارای انگیزش مبتنی بر فرصت، در تبدیل شدن به یک کارآفرین با عوامل، موانع و شرایط مختلف همچون ترس از شکست، فرصتها، مقدورات و امکانات و … روبرو شده و نهایتا تصمیم خود را مبنی بر کارآفرینی می گیرد اما در کارآفرینی اجباری فرد به طور مستقیم و به جبر به درون کارآفرینی انداخته می شود به عبارتی فرد بدون توجه به بررسی عواقب کارآفرین شدن بالاجبار کارآفرین میشود.
چهارچوب وضعیت های کارآفرینی منطقه ای و ملی، ادراکات کارآفرینی و الزامات فعالیتهای کارآفرینی در شکل شماره(۲) نشان داده شده است:
شکل۲:چهارچوب حالات و شرایط کارآفرینی (Acs, Bosma, & Sternberg, 2008)
نتایج تجزیه و تحلیل چندسطحی بوسما و استمبرگ(۲۰۱۴) نشان می دهد که؛ در مناطق مشخص شده با رشد اقتصادی قابل مشاهده(به جای اقدامات منطقه ای شناسایی فرصتهای استارت آپ) و دارای تنوع در فعالیتهای اقتصادی(بجای تخصصگرایی) بیشتر کارآفرینان در مرحله اولیه دارای فرصت انگیزشی هستند (Bosma & Sternberg, 2014).
در شاخص کارآفرینی نوپای اجباری ایران دارای رتبه ۶ با ۳۸,۶۹ درصد بوده و پایینترین رتبه متعلق به نروژ با ۳,۵۴درصد و بیشترین رتبه مربوط به بوسنی با ۵۰,۸۳درصد است. سرانجام در میان ۱۰ اقتصاد منبع محور ایران رتبه یک و اوگاندا با ۱۸,۸۸ درصد دارای پایین ترین رتبه شاخص کارآفرینی نوپای اجباری در این نوع اقتصاد می باشند. و در شاخص کارآفرینی نوپای فرصت گرا در میان کشورها ایران حائز رتبه ۶۱ (با ۶۰,۵۶درصد) بوده است در حالی که بهترین رتبه مربوط به کشور دانمارک با ۹۱,۰۶درصد و بدترین رتبه متعلق به بوسنی (با ۴۸,۴۵درصد) است. همچنین در این شاخص، در میان ۱۰ کشور اقتصاد منبع محور ایران حائز رتبه ی ۸ و اوگاندا با ۸۰,۸۴ درصد بیشترین و کامرون با ۵۹,۲۳درصد دارای پایین ترین رتبه می باشند (دفتر دیده بان جهانی کارآفرینی در ایران, ۱۳۹۵).
در ادامه اشاره ای مختصر به برخی از عواملی که موجب تحریک کارآفرینی در بستر شهرها می شود خواهیم کرد:
• وجود کسب وکارهای کوچک و متوسط
تاکنون برای اندازه گیری کارآفرینی شهری معیارهای مختلفی و متنوعی معرفی شده اند که هنوز توافقی قطعی در این باب صورت نگرفته است، ادوراد ال گلیسر(۲۰۰۷) در تحقیق خود از دو شاخص خوداشتغالی و متوسط اندازه شرکت برای اندازه گیری کارآفرینی شهرها استفاده کرده است. وی در این راستا بیان می دارد که شاید نرخ خوداشتغالی طبیعیترین معیار فردی جهت اندازهگیری کارآفرینی باشد که شامل مردمی که خودشان هدایت شرکت و موسسه اشان را بر عهده دارند میشود. براساس سرشماری سال ۲۰۰۰ در آمریکا به میزان ۸.۵ میلیون نفر خوداشتغال هستند. وی حضور شرکت های کوچک در صنایع تامینکننده را معیاری مهم در اندازهگیری می داند، و چینتز ۱۹۶۱ نیز توصیه کرده است که نرخ خوداشتغالی به شدت با حضور شرکتهای کوچک مرتبط است و نرخ خوداشتغالی قویترین ارتباط را با تامین کنندگان ورودی دارد (Glaeser, 2007). با اینحال باید متذکر شد که طبق یافته های بنیاد کافمن مسلما خوداشتغالی معیار ناقصی برای سنجش کارآفرینی میباشد که انبوهی از فعالیتهای کارآفرینی را ارائه داده اما نمیتواند در تعیین میزان موفقیت کارآفرینان به کار گرفته شود به عبارتی نرخ خوداشتغالی نشانگر آمار مالکیت کسب وکارهای محلی می باشد اما نمیتواند برای نشان دادن نوآوری های کارآفرینانه به کار برده شود. در هر حال این نرخ، در حال حاضر یک خروجی مرتبط و بهترین معیار آماری در دسترس، برای اندازهگیری فعالیتهای کارآفرینانه براساس مکان است (Kauffman-Foundation, 2008). در ادبیات موضوع نیز اغلب از میانگین اندازه تاسیس برای اندازه گیری کارآفرینی در شهرها استفاده شده است. از آنجایی که اکثرا کارآفرینی در ارتباط با کسب وکارهای کوچک است متوسط اندازه تاسیس ها را به عنوان پروکسی منطقی برای کارآفرینی شهرها به کار میگیرند گرچه آن ممکن است اطلاعات دیگری را مثل درجه رقابت در مناطق را نیز در بر بگیرد. در اندازهگیری کارآفرینی بر معیارهای هدایتکننده زیادی مانند: تولد کسب وکارهای کوچک در شهرها تمرکز شده، و تحقیقات جدید اهمیت کسب و کارهای جدید را در رشد اقتصادی نشان می دهد (SukLee, 2005). بنیاد کافمن نیز از معیارهای اندازهگیری فعالیتهای کارآفرینانه به میانگین اندازه شرکتها در مناطق اشاره کرده و نهایتا دو معیار اندازهگیری کارآفرینی، یعنی “اندازه شرکت ها و نرخ خود اشتغالی” را مورد تاکید قرار می دهد.
مطالعات متعدد نشان دادهاند که در قرن ۲۱، SMEها منشا اصلی اشتغال مولد، تمهید محیط کارآفرینی، تسریع در خلاقیت و نوآوری و گشایش فرصتهای نوین تجاری بودهاند. و این واحدها فضای مناسب برای اجرای ایدههای کارآفرینان را فراهم میکنند. حضور نیروی کار مناسب، قویترین پیشبینی کننده تولد شرکت جدید و شرکت کوچک میباشد. طبق تحقیقات صورت گرفته به نظر میرسد کارکنان یک ورودی حیاتی، درون یک کسب وکار جدید باشند، اما در تحقیق گلیسر ارتباطی بین ترکیب کارگر و نرخ خود اشتغالی وجود ندارد (Glaeser E. , 2007). یک اقلیم شهری کارهای زیادی بوسیله غنای فرهنگی، تنوع اقتصادی، ارتباطات بین المللی، و مزیت های زیرساختی(آموزش و حمل و نقل) برای انجام دادن دارد که اینها در هر شهری در دسترس نمیباشند. جاکوب در کتاب (اقتصاد شهرها) استدلالی آورده که با گذشت حدود ۴۰ سال از نشر آن، هنوز با قاطعیت مورد قبول است: او بیان میدارد که شدت زیاد رقابت درون منطقهای بین شرکتها، نشانگر رشد بالای اقتصاد شهری است، او استدلال میکند که در نتیجه افزایش تعداد شرکتها، ناشی از راه اندازی زیاد استارتآپها، رقابت افزایش خواهد یافت و در نتیجه اقتصاد منطقهای به رشد دست خواهد یافت(خودش). اثرات خارجی مختلف بیشتر از سوی دیدگاههای ایستای مارشال رومر که بر تراکم درون صنعت(منطقه بندی اقتصادی) متمرکز است و اثرات خارجی جاکوب که دیدگاهی پویا در تمرکزش بر تراکم درون صنعت دارد(اقتصاد شهر محور)، مورد تاکید است (Acs, Bosma, & Sternberg, 2008). طبق تحقیقات صورت گرفته یک رابطه منفی قوی بین رشد اشتغال در مادرشهرها و میانگین اندازه شرکتها وجود دارد، این رابطه منفی هم در محیط های شهری و هم در داخل محیط های شهری که بوسیله صنعت ایجاد شدهاند دیده میشود. نتیجه اینکه هرچقدر کارآفرینی بیشتر تکرار میشود(سقوط اندازه شرکتها)، اشتغال رشد سریعتری پیدا میکند و یک رابطه مثبت و قوی بین رشد استغال شهری و نرخ خود اشتغالی در نواحی مختلف شهری وجود دارد، گرچه این رابطه در سطح صنعتی به وضوح دیده نمی شود. ورود شرکت های جدید و خروج ناگریز هر یک از آنها و گردش منابع شرکت ها اثرات قوی تری از رقابت شرکت های متصدی، بر نوآوری و بهره وری منطقه ای می گذارد (Aghion & Howitt, 2006) اکثر شرکتهایی که در نواحی وابسته به اقتصاد کل قرار گرفته اند از شرکت هایی که در نواحی احتمالی دیگر قرار گرفته اند کارآفرینانه تر هستند و ممکن است این استنباط بشود که هرچقدر در یک ناحیه متوسط اندازه شرکت ها؛ کوچکتر باشند به همان میزان کارآفرینی بیشتر باشد (Loveridge & Denys, August 2007).
• میزان مالیات
از عوامل دیگر موثر بر کارآفرینی شهری میتوان به عامل مالیات و سطوح آن اشاره کرد. در ایالات و محلات نیز سطوح مختلف مالیات بر درآمد و فروش و دارایی وجود دارد و سطوح کلی این مالیاتها و ساختار نرخ مالیاتی فاکتورهای مهمی اند که بر راه اندازی و رشد کسب و کارهای جدید تاثیر می گذارد (Kauffman-Foundation, 2008). مطابق تحقیقات با پیشرفت سیستم مالیاتی، پرداخت مالیات مورد انتظار برای مشاغل دارای انحراف زیاد افزایش می یابد، بر این طبق، پیشرفت سیستم مالیاتی گرچه ممکن است عادلانه باشد اما آن به احتمال زیاد به عنوان مجازاتی برای کارآفرینان مطرح میشود (Gentry & Hubbard, 2000). در واقع چون صاحبان کسب وکارهای کوچک میتوانند راههای کم کردن مخارج شخصی، همانند مخارج کسب وکار را پیدا کنند نرخ بالای مالیات محلی میتواند به نرخ بالای خوداشتغالی منجر شود گرچه احتمالا اگر درصورت اندازه گیری کارآفرینی با معیارهای مختلف، نتایج مختلفی نیز بدست میآید. اهمیت متعادل نگه داشتن نرخ مالیاتی، برای کارآفرینان فرض مطمئنی است همانگونه که برای فعالیتهای اقتصادی بسیار گسترده مهم است (Kauffman-Foundation, 2008).
همانگونه که ذکر شدکارآفرینی تحت تاثیر مالیات بر کسب و کارها بوده و نرخ بالای مالیات بر کسب وکار موجب کاهش جذابیت کارآفرینی شده و بالعکس نرخ کم مالیات بر کسب و کار، کارآفرینی را جذابتر می سازد. به زعم گولسبه(۲۰۰۰) نیز مالیات بر فروش محلی، آینده جذابی شبیه مالیات بر مصرف دارد که برخی از انگیزه های صرفه جویی و ذخیره را کاهش میدهد. گرچه در عصر اینترنت، مالیات بر فروش محلی میتواند مردم را از فروشگاههای محلی دلسرد کند که این ممکن است متعاقبا موجب کاهش میزان فعالیت های خرده فروشی کارآفرینانه در سطح محلی شود (Goolsbee, 2000). برخی شواهد جدید نشان میدهد که معافیتهای مالیاتی شرکتهای خاص، در واقع توانایی جذب شرکتها یا کارخانهها به مکان های خاص و معین را دارد گرچه دو ایراد برای مشوقهای مالیاتی شرکتهای خاص وجود دارد: اولا آنها به جای دلایل کاملا اقتصادی، مساعد سیاسی شناخته شدن هستند، و ثانیا آنها ویژگی و مشخصه حاصل جمع صفر را دارند. بخاطر این دلایل ایالت ها و محلات باید از سیاستهای مالیاتی کم برای شرکت های خاص استفاده کنند. قویترین اجماع درباره دورههای سیاستی مناسب در عرصههای نظارتی اتفاق افتاده که در آنجا سودهای قابل توجهی از اتخاذهای سریع و فرایند سادهسازی مصوبههای قانونی بوجود آمده است که دلایلی برای علاقه به محدودیتهای مالیات تصاعدی در سطوح ایالتی و محلی وجود دارد و حتی سیستم قیمت گذاری ترافیکی نیز میتواند گامی سازنده در تسریع حمل و نقل که از عوامل موثر کارآفرینی شهری هست، باشد(همان منبع).
• اقتصاد محلی
محلی سازی اقتصاد و توسعه اقتصاد محلی من جمله عواملی میباشد که میتواند بر توسعه و رشد شهرها و متعاقبا نرخ کارآفرینی تاثیر بگذارد. به زعم بوسما و استرنبرگ محلیسازی اقتصاد چهار تاثیر مثبت بر شرکتهای جدید کارآفرین میگذارد که این موارد عبارتنداز: (Bosma & Sternberg, 2014).
• کارآفرینان با حداقل توان بالقوه، موفق می شوند تا به ورودی های خاصی که برای تولید محصول جدید مورد نیاز است دسترسی پیدا کنند.
• رقابت قوی در یک خوشه با چندین شرکت در صنعتی یکسان ممکن است نتیجه کیفیت بالای شرکتها و محصولات اشان باشد(بلکه در نرخ پایین تر بقاء استارت آپها).
• کارآفرینان ممکن است از مدل های ارائه شده به وسیله کارآفرینان دیگر در بسیاری از سایر صنایع و مکان های یکسان و در نتیجه اثرات ناشی از یادگیری های مرتبط، منافعی به دست آورند.
• اقتصاد محلی ممکن است به ایجاد تقاضا برای محصولات جدید کارآفرینی که غالبا بازار محصولات جدیدش را واقعا نمی شناسد کمک کند.
ادوراد گلیسر(۲۰۱۳) در مطالعه خود بر شهرهای آمریکا به بررسی میزان خوداشتغالی به عنوان نشانهای از کارآفرینی که در صنایع مختلف مشغول هستند پرداخت و سهم هریک از صنایع را در میزان اشتغال و خوداشتغالی را مشخص کرد که صنعت “معدن،خدمات رفاهی و ساخت و ساز” و صنعت “خدمات اطلاعاتی نیازمند مهارت بالا” هر کدام با اختصاص ۱۵.۳۶ و ۱۹.۵۶ درصد از کل افراد خوداشتغال در آمریکا بیشترین میزان خوداشتغالی را در بین صنایع مختلف به خود اختصاص داده اند به عبارتی ۳۴.۹۲ درصد از افراد خوداشتغال در آمریکا در این صنایع مشغول به فعالیت بودهاند و این در حالی بود که میزان افراد مشغول به فعالیت در این صنایع روی هم رفته به ۲۰.۸۲ درصد می رسید. که در جدول زیر به تفکیک صنعت، میزان خوداشتغالی در هر صنعت ارائه می شود:
جدول ۱میزان کارکنان آمریکایی هر صنعت (Glaeser , 2013)
میزان کارکنان آمریکایی در هر صنعت |
|||
نوع صنعت | سهم از کل کارکنان آمریکا | سهم از کل خوداشتغالان آمریکا | درصد کارکنان خوداشتغال در درون هر صنعت |
معدن،خدمات رفاهی و ساخت و ساز |
۸.۲۸ |
۱۵.۳۶ | ۹.۸۱ |
تولیدیهای نیازمند مهارت کم |
۱۱.۴۵ | ۵.۵۴ |
۲.۵۶ |
تولیدیهای نیازمند مهارت بالا |
۷.۱۴ | ۱.۱۶ |
۰.۸۶ |
عمده فروشی و حمل و نقل |
۹.۹۴ | ۹.۷۷ |
۵.۲۰ |
خرده فروشی |
۱۱.۰۵ | ۱۱.۵۸ |
۵.۵۴ |
خدمات اطلاعاتی نیازمند مهارت کم |
۱۴.۹۰ | ۱۳.۳۵ |
۴.۷۴ |
خدمات اطلاعاتی نیازمند مهارت بالا |
۱۲.۵۴ | ۱۹.۵۶ |
۸.۲۵ |
خدمات رفاهی،اجتماعی و آموزشی |
۱۳.۷۷ | ۹.۸۹ |
۳.۸۰ |
خدمات تفریحی،اقامتی و غذایی |
۶.۲۲ | ۶.۷۱ |
۵.۷۰ |
دیگر خدمات | ۴.۷۱ | ۷.۰۸ |
۷.۹۶ |
نکته قابل توجه در این نتایج سهم کم فعالیتهای تولیدی با مهارت اندک و بالا در میزان خود اشتغالی بود که این دو با اینکه ۱۸.۵۹ درصد افراد شاغل را در خود جای داده بودند تنها ۶.۷ درصد خوداشتغالی را به خود اختصاص داده بودند. نکته دیگر موید این مطلب بود که تنها بالا بودن مهارت در افراد نمی تواند به خوداشتغالی ختم شود آنگونه که از تحقیق میتوان استنباط کرد اینکه مهارت در چه صنعتی است خود از اهمیت بیشتری نسبت به خود مهارت برخوردار است به نحوی که نرخ خود اشتغالی در بین افراد ماهر در صنایع تولیدی تنها ۰.۸۶ درصد بود درصورتیکه میزان خوداشتغالی در بین افراد ماهر در حوزه خدمات اطلاعاتی به ۸.۲۵ درصد میرسید و حتی این میزان در بین افراد کم مهارت این حوزه به ۴.۷۴ درصد می رسد که از میزان خوداشتغالی در افراد ماهر صنایع تولیدی بسیار بالاتر است.
منابع
دفتر دیده بان جهانی کارآفرینی در ایران. (۱۳۹۵). گزارش برنامه پژوهشی ارزیابی شاخص های کارآفرینی در ایران بر اساس مدل دیده بان جهانی کارآفرینی . تهران: دیده بان جهانی کارآفرینی GEM.
Glaeser, E., & Kerr, W. (2013). Local industrial conditions and entrepreneurship: how much of the spatial distribution can we explain? Journal of Economics and Management Strategy 18 (3), 623–۶۶۳.
Bosma, N., & Sternberg, R. (2014). Entrepreneurship as an Urban Event? Empirical Evidence from European Cities. Journal of the Regional Studies Association.
Kauffman-Foundation. (2008). Entrepreneurship and Urban Success: Toward a Policy Consensus. Kauffman Foundation
Acs, Z., Bosma, N., & Sternberg, R. (2008). The Entrepreneurial Advantage of World Cities;Evidence from Global Entrepreneurship Monitor Data. JENA ECONOMIC RESEARCH PAPERS
Amoros, J., & Bosma, N. (2014). Global Entrepreneurship Monitor 2013 Global Report. London: Global Entrepreneurship Research Association (GERA).