ناظر اقتصاد: طراحی مناسب مکانیزمهای راهبری دانش، منجر به تسهیل جریان دانش و تسهیم دانش میشود. در این میان، نوآوری همواره در سیستمهای اجتماعی ایجاد میشود، جایی که تسهیم و خلق دانش از طریق به اشتراک گذاری دانش در گروهها اتفاق میافتد. لذا مقوله شبکههای نوآوری (Innovation Networks) مطرح میگردد. این گزارش به بیان حقایق و تجربیات نوآوری در برخی کشورها خواهد پرداخت.
این شبکهها شامل ارتباطات متقابل افراد، ایدهها و سازمانها برای خلق محصولات تجاری قابل دستیابی، فرایندها و ساختارهای سازمانی میباشند و به عبارت دیگر نوعی از شبکههای مشارکتی با هدف تسهیم منابع در میان سازمان؛ همکاریهای اقتصادی بین فعالیتهای نوآورانه، دسترسی به فن آوریهای بیشتر و دانش بازار از طریق توسعه استانداردها، تسهیم هزینهها و تهدیدات ناشی از نوآوری است (محمدی, و غیره, ۱۳۹۵).
بسیاری از مطالعات در سطوح مختلف تراکم فضایی(از قبیل ایالت، مناطق مادر شهرها و کشورها) در کشورهای مختلف(از قبیل آمریکا، فرانسه، ایتالیا، اتریش، آلمان) شامل برنامههای مختلف متدولوژیهای اقتصادسنجی میشوند که در این مباحث مجاورت جغرافیایی به منابع دانش بطور قابل توجهی تحقیقات و نوآوری شرکتها را تقویت میکند و شواهد قویای در آمریکا و اروپا یافت شده است که نشان میدهد جریانهای دانش، درون یک محدوده کوچک جغرافیایی مقید شدهاند و در این بین هرچند مسلما تفاوتهای صنعتی نیز وجود دارد اما نزدیکی فضایی یک عامل مهم در نوآوری به شمار میرود (Acs, Bosma, & Sternberg, 2008).
متون جدید اقتصاد جغرافیایی یک چهارچوب متوازن عمومی ارائه دادهاند که بر طبق آن ساختار اقتصاد فضایی بصورت درونی، بطور همزمان با توازن و تعادل کالاها و عوامل بازار تعیین میگردد. البته نکته قابل توجهتری که در تحقیق جفری رابینسون پدیدار شد این است که دسترسی به سرمایه و کمکهای فنی تنها مسائلی نیستند که باعث توسعه کسب وکارها میشوند بلکه برای کسب موفقیت، سطح معینی از دانش و تجربه درباره جامعه محلی ضروری هست که این میتواند در شکلگیری جامعه کارآفرین یا مشارکتی دخیل باشد (Robinson, 2008).
تاثیر مقررات، حمایتها و موسسات مالی بر نوآوری
موسسات مالی و حمایتهای مالی از دیگر عوامل موثر بر کارآفرینی و فعالیتهای نوآورانه میباشند، که میتوانند شتاب دهنده افراد در مسیر نوآور شدن باشند، دراین راستا رابینسون (۲۰۰۸) بیان میکند که ارزیابی روشهای سنتی برای توسعه اقتصادی مبتنی بر این مهم بود که نفوذ سرمایه و برنامهها، راهحل مشکلات و بحرانهای شهری هست، هرچند چنین راهحلی، کاربردی و موثری نمیباشد و اکثر سرمایهگذاریهای جدید توسط کارآفرینان، دوستان و خانوده کارآفرینان تامین مالی میشوند و وقتیکه بی پولی و فقر بالا هستند بودجه استارتآپهای محلی کاهش مییابند.
رابینسون معتقد است که با فراهم آوردن سرمایه استارت آپها برای کارآفرینان در حال تولد، عبارت «بیابان شکوفه خواهد داد» محقق خواهد شد و مردم با تجربههای شهریای که تاکنون کسب کردهاند به شناسایی فرصتهای کسب وکار در نواحی شهری خواهند پرداخت. به زعم وی با تعقیب یک فرصت کسب وکاری باید بتوانیم آن را شناسایی کنیم البته این به این معنی نیست که همیشه با شناسایی فرصت خواهیم توانست به خوبی آنرا اجرایی نیز کنیم.
برنامههای داراییهای سرمایهای بصورت ویژه و دقیقی برنامههای کسب وکارهای کارآفرینان را مورد بررسی قرار داده و تنها بهترین فرصتها را انتخاب خواهند کرد و فرصتهای کسب وکار با احتمال موفقیت متوسط یا حاشیهای، در این برنامهها جایگاهی نخواهند داشت، بنابراین این نوع از برنامههای حمایتی محدود هستند زیرا آنها تنها تعداد اندکی از چهارچوبهای مورد انتظار را در پیدا کردن برنامههای ممکن کسبوکاری را بهکار میگیرند و معیارها و شاخصهای انتخابی آنها مورد علاقه کارآفرینان غیر محلی هست.
سریرام و همکاران(۲۰۰۷) با بیان اینکه نوآوری و کارآفرینی میتواند یکی از راههای خروج شهرها از رکود باشد به نقل از باتز(۱۹۹۷) به این مهم اشاره میکنند که شرکتهای ورشکسته سیاهپوستان نسبت به شرکتهای فعال کوچکتر و دارای سرمایه اندکتری بودهاند و آن دسته از شرکتهایی که از بانکها قرض گرفته اند بزرگتر و موفقتر از آنهایی هستند که قرض نگرفتهاند. (Sriram, Mersha, & Herron, 2007) و سوک لی نیز از: سطوح معافیت خانگی در قانون ایالتی ورشکستگی بانکی از سال ۱۹۷۵ به عنوان متغیرهای ابزاری برای ایجاد منشا خارجی معقول در نوآوری و کارآفرینی در سراسر شهرها استفاده کرده است.
از عوامل دیگر موثر بر کارآفرینی و نوآوری میتوان به عامل مالیات و سطوح آن اشاره کرد که این مورد هم به عنوان یکی از تجربیات نوآوری در کشورها قابلیت بررسی دارد. در ایالات و نواحی نیز سطوح مختلف مالیات بر درآمد و فروش و دارایی وجود دارد و سطوح کلی این مالیاتها و ساختار نرخ مالیاتی فاکتورهای مهمیاند که بر راه اندازی و رشد کسب و کارهای جدید تاثیر میگذارند (Kauffman-Foundation, 2008).
مطابق تحقیقات با پیشرفت سیستم مالیاتی، پرداخت مالیات مورد انتظار برای مشاغل دارای انحراف زیاد افزایش مییابد، بر این طبق، پیشرفت سیستم مالیاتی گرچه ممکن است عادلانه باشد اما آن به احتمال زیاد به عنوان مجازاتی برای کارآفرینان و کسب و کارهای نوپای نوآور مطرح میشود (Gentry & Hubbard, 2000).
در واقع چون صاحبان کسب وکارهای کوچک میتوانند راههای کم کردن مخارج شخصی، همانند مخارج کسب وکار را پیدا کنند نرخ بالای مالیات محلی میتواند به نرخ بالای خوداشتغالی منجر شود گرچه احتمالا اگر درصورت اندازهگیری کارآفرینی با معیارهای مختلف، نتایج مختلفی نیز بدست میآید. متعادل نگه داشتن نرخ مالیاتی، همانگونه که برای فعالیتهای اقتصادی بسیار گسترده مهم است برای کارآفرینان نیز فرضی مهم است (Kauffman-Foundation, 2008).
همانگونه که ذکر شد فعالیت نوآورانه و کارآفرینی تحت تاثیر مالیات بر کسب و کارها بوده و نرخ بالای مالیات بر کسب وکار موجب کاهش جذابیت این قبیل فعالیتها شده و بالعکس نرخ کم مالیات بر کسب و کار، آنها را جذابتر میسازد (Kauffman-Foundation, 2008).
تجربیات نوآوری در برخی کشورها
گروه مشاورهای کسب و کار PwC که نزدیک به یک قرن از فعالیتش میگذرد و در حوزههای حسابداری، بیمه، مالیات و منابع انسانی و … به ارائه مشورت میپردازد با دارا بودن بیش از ۲۵۰ هزار نفر در ۱۵۸ کشور جهان اقدام به بررسی نوآوری شرکتها در سراسر جهان نمود و ۵ راهبرد اساسی برای بازسازی نوآوری شرکتها ارائه کرد در این پروژه برای اینکه نشان بدهد که شرکتها چگونه به تغییرات سریع کسب و کارها در عصر فناوری و دیجیتال پاسخ بدهند به ارزیابی ۱۲۰۰ مدیر و هیئت مدیره در ۴۴ کشور جهان پرداخت.
یافتههای تحقیق نشان داد که شرکتها قدرتمندانه به دنبال عجین کردن تلاشهای نوآورانه خود با استراتژی تجاریشان هستند. همچنین مشاهده میشود که شرکتها در طیف وسیعی از صنایع، فن آوری را نه فقط به عنوان یک عامل برای تغییر بازار و نوآوری، بلکه به عنوان منشا و راهبر به کار میگیرند در عین حال تکنولوژی تنها به همان اندازه که انسانها از جمله مشتریان، کارکنان و شرکا از آن استفاده میکند خوب است. ۵ راهبرد اساسی که از این یافتهها به دست آمده است عبارت است از:
استراتژی! اندازه هزینه کرد در نوآوری مهم نیست.
ارتقا تامین مالی نوآوری نهایتا اسم بازی نوآوری است اما وقتی که صحبت از نتایج به میان میآید در مورد میزان بودجه اختصاص یافته حرف نمیزنیم بلکه در مورد اینکه چگونه به طور موثر آنها را هزینه کردهاید و استراتژیها را تبدیل به عملیات کردهاید سخن به میان میآید.
تقریبا نیمی از شرکتهای مشارکت کننده در ارزیابی معتقدند که تلاشهای نوآورانه آنها تاثیر شگرفی بر رشد درآمدها و و به صورت معادل مدیریت هزینههایشان داشته است. طبق یافتهها رهبران نوآوری رهبران رشد نیز هستند و بیش از یک چهارم شرکتها خودشان را به عنوان رهبران نوآوری میبینند. یافتههای حاصل از بررسی تجربیات نوآوری حکایت از آن دارند که شرکتهای ارزیابی شونده مهمترین معیار را برای اندازه گیری نوآوری در شرکت را رشد فروش عنوان کردهاند و بعد از آن معیار میزان رضایت مشتری را مطرح کردهاند.

تغییر از شرط بندیها کورکورانه به سوی مدلهای کسب و کاری زیست پذیر
برای موفقیت در نوآوری بهتر است به جای اعمال تصادفی و اتفاقی به سمت فعالیتهایی در راستای استراتژی شرکت حرکت کنیم طبق یافتههای تحقیق ۵۴ درصد شرکتهای نوآور برای کاهش شکاف بین استراتژی نوآوری و استراتژی کسب و کارشان در تلاش هستند. ۶۵ درصد از شرکتهایی که ۱۵ درصد یا مقدار بیشتری از درآمدهای خود را صرف نوآوری میکنند، معتقدند که هماهنگ کردن استراتژی کسب و کار با دیدگاه نوآوری، چالشی استراتژیک است. به عبارتی بسیاری از شرکتها علیرغم صرف مبالغ هنگفت برای حوزه نوآوری همانند پرندگان کوری هستند که در آسمان نوآوری پرواز میکنند.
مدلهای نوآوری سیلو مانند
شرکتهای نوآور به تنهایی این مسیر را طی نمیکنند. در عوض آنها مرزهای نوآوری را هم در درون و هم در بیرون سازمانشان بوسیله خرد کردن مرزهای سنتی، دسترسی به اکوسیستم گستردهتر ایدهها، بینشها، استعدادها و فناوری و همکاری با مشتریان از طذیق فرایندهای نوآورانه توسعه میدهند. طبق نتایج تحقیق، مدلهای عملیاتی همکارانهتر گوی سبقت را از تحقیق و توسعههای سنتی ربودهاند. یافتهها نشان میدهد که نوآوری باز بیشترین استفاده را برای ایجاد نوآوری در شرکتها را دارد.

تجارب انسانی و تجربیات نوآوری
موفقیت در نوآوری به چیزی فراتر از مهارتهای فنی بزرگ نیاز دارد، هر نوع تجربه و بینش انسانی به ایجاد و انتقال ایدههای جدید، راه حلها، محصولات، و خدمات که نهایتا باعث افزایش ارزش بازار و کسب و کار میشوند میانجامد. و از همین روی است که امروزه تیمهای نوآور بیشتر به دنبال ورودیهایی از رشتههای متنوع هستند تا اینکه به دنبال اتکا بر مهارتها و بینشهای فناوری محور باشند. در این پروژه به بررسی این مهم پرداخته شد که مهمترین شریک بیرونی و درونی برای خلق نوآوری در سازمان شما چه کسی یا چه کسانی هستند؟ برآوردهای حاصله از تجربیات نوآوری بیانگر این است که کارکنان داخلی هر شرکتی بیشترین میزان اهمیت را برای خلق نوآوری از دید مدیران داشتهاند و کارآفرینان و استارت آپها کمترین میزان اهمیت را به خود اختصاص دادهاند.

در بین عوامل انسانی فرهنگ و رفتارهای نوآورانه با ۶۵درصد بیشترین تاثیر را بر موفقیت نوآورانه در شرکت داشتهاند و بعد از آن عامل تفکر تازه با ۶۳درصد، رهبری قوی مدیریت عالی ۵۲دردصد، مدل کسب و کاری واضح ۴۷درصد قرار داشته اند و در نهایت افزایش بودجه نوآوری با ۳۲ درصد کمترین میزان اهمیت را داشتهاند.
رهبری نوآوری فناوری یا پیروی از آن؟
هرچند فناوری همه نوآوری نیست و پایان آن نیز نمیباشد اما اهمیت آن غیرقابل انکار میباشد به خصوص برای تغییر بازی نوآوری! شرکتهای فناوری که رشد چشمگیری را در نوآوری رقم میزنند عبارتند از:
- شرکتهای فناوری: ۵۸درصد
- دارویی و علوم زیستی: ۵۱ درصد
- خدمات سلامت: ۴۷درصد
- ارتباطات: ۴۵درصد
- ماشین و وسایل حمل و نقل: ۴۳ درصد(Key insights from PwC’s Innovation Benchmark 2, 2018).
جمعبندی
نوآوری به عنوان عاملی برجسته در نگهداری رقابت جهانی مطرح میباشد و آن تحریک کننده رشد سازمانی، منشا موفقیتهای بیشتر، و موتوری است که به کسب و کارها اجازه میدهد تا خود را در اقتصاد جهانی زنده نگه دارند.
شرکتها قدرتمندانه به دنبال عجین کردن تلاشهای نوآورانه خود با استراتژی تجاریشان هستند. همچنین مشاهده میشود که شرکتها در طیف وسیعی از صنایع، فن آوری را نه فقط به عنوان یک عامل برای تغییر بازار و نوآوری، بلکه به عنوان منشا و راهبر به کار میگیرند. در عین حال تکنولوژی تنها به همان اندازه که انسانها از جمله مشتریان، کارکنان و شرکا از آن استفاده میکند خوب است.
استفاده از تجربیات نوآوری سایر کشورها و شرکتهای معتبر میتواند به عنوان الگوی مناسب تحریک نوآوری در ایران عمل نماید.